Quantcast
Channel: دختر پاييزي
Viewing all 51 articles
Browse latest View live

شيوانا کيست و در موفقيت چه مي کند !؟

$
0
0

اين پست معرفي نامه ي کامل نام و شخصيت شيواناست . به عبارتي نام مستعار من . منبع متن پست ارسالي مجله ي موفقيته که خود من هم با داستان ها و شخصيت شيوانا اونجا آشنا شدم ... براتون خلاصه ي مطلب رو اينجا مي نويسم .


داستان هاي کوتاه شيوانا سال هاست که در مجله ي موفقيت جاي ثابت خودش را پيدا کرده است. در سالگرد تولد موفقيت سوالي کوتاه از مهندس فرامز کوثري ، نويسنده داستان شيواناپرسيديمو از او خواستيم توضيح دهد که شيوانا کيست. آنچه مي خوانيد پاسخ نويسنده شيواناست :


در همين آغاز سخن بگويم که شيوانا وجود خارجي ندارد ! انسان خردمند و دانايي به اسم شيوانا با اين بيان شيوا و پرنغزي که در مجله موفقيت مي خوانيم هيچ وقت در اين دنيا نبوده است . به زبان خيلي ساده شيوانا يک شخصيت تخيلي است و دهکده شيوانا با همه ي ساکنانش هم در عالم واقعيت وجود ندارند .


شيوانا مخفف و کوته نوشته عبارت "شيوانا سخن دانا "است . کلمه ي "شيوا "با دو حرف آخر کلمه ي "دانا "کنار هم قرار داده شدند و نام شيوانا را ساختند .


شيوانا در مجله ي موفقيت متولد شد . لحن صريح و بي پرده ي شيوانا او را دوست داشتني کرد و صداقت و پاکي افکارش همه را مجذوب خود ساخت .


ديري نپاييد که يک نفر روي اينترنت ادعا کرد شيوانا را پيدا کرده است . آن هم در هند ! فرد ديگري با مطالعه ي دقيق بر روي فضاي داستان ها مدعي شد که محل دهکده ي شيوانا را روي نقشه ي جغرافيا يافته ايست . دهکده اي در ژاپن که بين دو رود خانه قرار دارد و مردمش مشغول کاشتن برنج هستند و مدرسه اي هم در حاضيه دهکده وجود دارد .از همه جالب تر اينکه خيلي ها ادعا کردند خود شيوانا هستند و براي خودشان روي اينترنت سايت زدند ! اما براي اينکه خيال همه را راحت کنم همينجا صريح مي گويم که شيوانا وجود خارجي ندارد و اگر من خالق آن هستم از ديد من شيوانا شخصيتيست کاملا ايراني و هماهنگ با فرهنگ اصيل اسلامي که به خداوند يکتا و اخلاق انساني معتقد استو از بدي و الودگي و دروغ و فريب دوري مي کند . او عصاره ي معلم هاي داناييست که در زندگي عادي با آنها برخورد مي کنيم .


يک ضرب المثل قديميست که مي گويد : "وقتي خردمند با دستانش به سمتي اشاره مي کند ، فرد ساده  دل به نوک انگشتان او زل مي زند !"و اين يعني از سمت اشاره فرد خردمند غافل مي ماند . به نظرم بايد به جاي اينکه شيوانا را در شخصيتي مثل فرامرز کوثري جست و جو کنيم ، و يا با يافتن شخصيت و و اسم مشابهي در فرهنگ هاي ديگر سعي کنيم شخصيت او را لوث کنيم ، بهتر است لختي تحمل کرده و به سمتي که او اشاره مي کند بنگريم ! شايد آن گوهر گمشده اي که قرار است زندگيمان را متحول کند و مارا از ايني که هستيم بهتر سازد در امتداد انگشتان شيوانا باشد . در اين صورت ديگر شيوانا و نويسنده ي او اهميتي ندارند و سمت نگاه شيواناست که ارزشمند و ديدني مي شود ...


حرف شخص خسته :


اين کامل ترين و جامع ترين توضيح و معرفي بود که خودم از شيوانا خوندم . و واقعا خوش حالم که نام مستعارم اسم همچين شخصيته تکامل يافته ايه . هرچند خيالي ... و اميدوارم بتونم تو زندگيم مثل شيواناي واقعي زندگي کنم ...


قلبِ رو شده ... !

$
0
0

هرچقدر هم بگويند...


مردها فلان...


زن ها فلان...


تنهايي خوب است...


دنيا زشت است...


آخرش روزي قلبت براي کسي تندتر مي زند...!!!


اشرف مخلوقات ...

$
0
0

خدا به فرشته هاشعور داد بدون شهوت...


به حيوان هاشهوت داد بدون شعور...


و به انسانهر دو را...


انساني که شعورش بر شهوتش غلبه کند از فرشته ها بالاتراست...


و انساني که شهوت بر شعورش غلبه کند از حيوان پـسـت تر..! 


 


هر سال محرم ...

$
0
0

هر سال محرم اين سريال و مي بينم ، هر سال محرم اين آهنگو مي شنوم ، هر سال محرم متنشو تو وبلاگم آپ مي کنم ... و هيچ ساليم محرم و اين آهنگ واسم تکراري نمي شن ......


مرز در عقل و جنون باريك است
كفر و ايمان چه به هم نزديك است


عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ويراني و بهت مردم


گيسويت تعزيتي از رويا
شب طولاني خون تا فردا


خونچرا در رگ من زنجيراست
زخممن تشنه تر از شمشيراست


مستم از جام تهيحيراني
باده نوشيده شده پنهاني
باده نوشيده شده پنهاني


عشقتو پشت جنونمحو شده
هوشياريست مگو سهو شده


من و رسوايي و اين بار گناه
نو و تنهايي و آن چشم سياه


از من تازه مسلمانبگذر بگذر
بگذر از سر پيمان بگذر بگذر


دين ديوانه به دين عشق تو شد
جاده ي شك به يقين عشق تو شد


مستم از جام تهي حيراني
باده نوشيده شده پنهاني
باده نوشيده شده پنهاني


تيتراژ سريال شب دهم / کارگردان : حسن فتحي  / خواننده : عليرضا قرباني  /  شاعر : افشين يداللهي


عشق

$
0
0

دختر 5 ساله‌اي از برادرش پرسيد :


معني عشقچيست ؟؟


برادرش جواب داد :


عشق يعني تو هر روز شكلاتمن رو ،


از كوله پشتي مدرسه‌ام بر ميداري ،


و من هر روز بازهم شكلاتم رو همونجاميگذارم ...


 


حرف شخص خسته :


:)

قضاوت

$
0
0


وقتي پاره تنت جواب تلفنتو نمي ده لزوما در حال خيانتنيست،


شايد گوشيشو جا گذاشته يا نشنيده...


ايني که سوار تاکسي شده و مي گه من کرايه ندارم بدم لزوما گدانيست،


شايد کيفشو گم کرده...


وقتي پولت گم مي شه اوني که مياد خونه تونو تميز مي کنه لزوما دزدهنيست،


شايد يه جا گذاشتي که يادت رفته...


ايني که داري زخم رو صورت و بازوشو قضاوت مي کني،لزوما لاتنيست ،


شايد توي تصادف اين طوري شده...


ايني که داري زيرلب بد و بيراه يا فريادشو قضاوت مي کني،لزوما بي فرهنگنيست،


شايد روز سختي داشته...


بياين از امروز قضاوت نکنيم،


خود ما هم روزاي سختداشتيم مگه نه؟



 

ز . ن . د . ه / م . ر . د . ه

$
0
0

صفحــه ي آخـــــر شنـاسنــامـه زيــــاد مهــم نيستـــــــ ...


گـــاهـي بـايــد تــو آيينــه خـوب نگــــاهـ  کنــي


ببينـــي هنــــوز زنـده اي يـا نــه !؟

چگونه است كه هر انساني ، قيافه خاصي را زيبا مي پندارد ... !!!؟

$
0
0

روزي يکي از شاگردان شيوانا از او پرسيد:


"استاد چگونه است که هر انساني يک شغل و قيافه خاصي را زيبا و قشنگ مي پندارد!


يکي قد بلند و ابروي باريک را دوست دارد و ديگري ابروهاي پرپشت و چشمان درشت را


مي پسندد و فردي ديگر به تيپ و قيافه کاملا متفاوتي دل مي بندد.


دليل اين همه تنوع در تفسير زيبايي چيست؟


و از کجا بدانيم که همسر آرماني ما چه شکل و قيافه اي دارد !؟"


شيوانا پاسخ داد:


"موضوع اصلا شکل و قيافه نيست.


موضوع خاطره خوش و اثرگذاري مثبتي است که آن شخص در زندگي ، کودکي و جواني خود


داشته است. همه اينها بستگي به اين دارد که آن شخص يا اشخاصي که به انسان توجه


داشته اند و با او صميمي شده اند قيافه شان چه شکلي بوده است. در واقع وقتي انسان به


چهره اي خيره مي شود در لابلاي رنگ چشم و شکل ابرو و اندام فرد محبت و شور و شوق و


مسرتي را جستجو مي کند که در ذهن خود قبل از آن از صاحب چنان هيبتي تجربه نموده و يا


در خاطره اش حک شده است.


انسان ها همه شبيه همديگرند و هيچ کسي زيباتر از ديگري نيست.


اين ذهن ماست که در لابلاي شکل و قيافه و رفتار و حرکات آدم ها به دنبال گمشده روياهاي


خود مي گردد و آن را به چشم زيبا و تير مژگان ترجمه مي کند!"


آنگاه شيوانا لختي سکوت کرد وسپس لبخندي زد و گفت:


"خوب در اطراف خود دقيق شويد!


مردي را مي بينيد که از سرزميني دور همسري را براي خود انتخاب کرده است.


در چهره آن دختر دقيق شويد!


مي بينيد که شباهت هايي غير قابل انکار با همشهريان و اهل خانواده و فاميل آن مرد دارد.


در واقع او اين شباهت ها را در قيافه آن زن ديده است و همه خاطرات خوبي که در کودکي


با صاحبان چنين مشخصاتي داشته را به يکباره در چهره ان زن ديده است و به او دلباخته است.


براي همين است که زيبايي مورد اشاره ديگران براي شما عادي جلوه مي کند و اهالي يک قبيله


خاص ، اشخاص با شکل و قيافه ثابت و مشخصي را زيبا و جذاب مي پندارند. در واقع هيچکس


زيباتر از ديگري نيست.اين خاطرات متصل به شکل و چهره و ادا و اطوار هاست که توهم تفاوت


زيبايي را در ذهن ها ايجاد مي کند."


 



عكاسي / پوستر / تصوير سازي

$
0
0

سلام دوباره ! شوخي


متاسفانه الان که به ارشيو وبم نگاه کردم ، ديدم من از زمستان پارسال ، ديگه هيچ کدوم از کارهامو اينجا آپ نکردم !! هيسسسس


اما خب اشکال نداره . از الا به بعد سعي مي کنم ديگه اي وقفه بين کارام پيش نياد ! اينام کارهاي در طول يک سال پيش من هستن ! مؤدب


احتمالا چون تعدادشون زياده همه رو تو يه پست قرار نمي دم ! ولي خواهش نقد ، نظر ، پيشنهاد ، سوال !! هرچي دارين بپرسين ! نزارين اين وبلاگ خاک بخوره !!دلم شكست مشكوكمقابل بخشش نيست


 


عکاسي



 


نقاشي با گواش ( اين طراحي براي بخشي از يه پوستر بود )



نقاشي با اکولين ( با استفاده از چسب ميسکيت )


نقش حمايت ديگران در رشد ما

$
0
0

يادمان باشد که قطعا رشد و پيشرفت مان مديون حمايت و فداکاري ديگراني در زندگي مان


بوده است که ممکن است فراموششان کرده ايم حتما تا آخر داستان را بخوانيد ؛در انتهاي اين


داستان به ياد کساني خواهيم افتاد که چقدر دوستمان داشته اند و فراموش کرده ا يم 


اين داستان به قرن 15 بر مي‌گردد


در يك دهكده كوچك نزديك نورنبرگ خانواده اي با 18 فرزند زندگي مي كردند.


براي امرار معاش اين خانواده بزرگ، پدر مي‌بايستي 18 ساعت در روز به


هر كار سختي كه در آن حوالي پيدا مي‌شد تن مي‌داد. در همان وضعيت


اسفباك آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند)رويايي را در سر


مي‌پروراندند. هر دوشان آرزو مي‌كردند نقاش چيره دستي شوند، اما خيلي


خوب مي‌دانستند كه پدرشان هرگز نمي‌تواند آن ها را براي ادامه تحصيل


 به نورنبرگ بفرستد.   يك شب پس از مدت زمان درازي بحث در رختخواب،


دو برادر تصميمي گرفتند. با سكه قرعه انداختند و بازنده مي‌بايست براي


كار در معدن به جنوب مي‌رفت و برادر ديگرش را حمايت مالي مي‌كرد تا


در آكادمي به فراگيري هنر بپردازد، و پس از آن برادري كه تحصيلش تمام


شد بايد در چهار سال بعد برادرش را از طريق فروختن نقاشي هايش


حمايت مالي مي‌كرد تا او هم به تحصيل در دانشگاه ادامه دهد...


 آن ها در صبح روز يك شنبه در يك كليسا سكه انداختند. آلبرشت دورر


برنده شدو به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن هاي خطرناك جنوب رفت


و براي 4 سال به طور شبانه روزي كار كرد تا برادرش را كه در آكادمي


 تحصيل مي‌كرد و جزء بهترين هنرجويان بود حمايت كند. نقاشي هاي


آلبرشت حتي بهتر از اكثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصيلي او


درآمد زيادي از نقاشي هاي حرفه اي خودش به دست آورده بود.  وقتي هنرمند جوان


به دهكده اش برگشت، خانواده دورر براي موفقيت هاي  آلبرشت و برگشت او به كانون


خانواده پس از 4 سال يك ضيافت شامبرپا كردند. بعد از صرف شام آلبرشت


 ايستاد و يك نوشيدني به برادردوست داشتني اش براي قدرداني از سال هايي


 كه او را حمايت مالي كرده بود تا آرزويش برآورده شود، تعارف كرد و چنين گفت:


آلبرت، برادر  بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا مي‌تواني به نورنبرگ بروي و آرزويت


 را تحقق بخشي و من از تو حمايت ميكنم. تمام سرها به انتهاي ميز


كه آلبرت نشسته بود برگشت. اشك از چشمان او سرازير شد. سرش


را پايين انداخت و به آرامي گفت: نه! از جا برخاست و در حالي كه اشك


 هايش را پاك مي‌كرد به انتهاي ميز و به چهره هايي كه دوستشان


داشت، خيره شد و به آرامي گفت: نه برادر، من نمي‌توانم به نورنبرگ


بروم، ديگر خيلي دير شده، ‌ببين چهار سال كار در معدن چه بر سر


دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندين بار شكسته و در دست راستم


درد شديدي را حس مي‌كنم، به طوري كه حتي نمي‌توانم يك ليوان را


 در دستم نگه دارم. من نمي‌توانم با مداد يا قلم مو كار كنم، نه برادر،


براي من ديگر خيلي دير شده... بيش از 450 سال از آن قضيه مي‌گذرد.


هم اكنون صدها نقاشي ماهرانه آلبرشت دورر قلمكاري ها و آبرنگ ها


و كنده كاري هاي چوبي او در هر موزه بزرگي در سراسر جهان نگهداري


 ميشود.


يك روز آلبرشت دورر براي قدرداني از همه سختي هايي كه برادرش


به خاطر او متحمل شده بود، دستان پينه بسته برادرش را كه به هم


 چسبيده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود،به تصوير كشيد.


او نقاشي استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاري كرد اما جهانيان


 احساساتش را متوجه اين شاهكار كردند و كار بزرگ هنرمندانه او را


"دستان دعا كننده"ناميدند.  اين اثر خارق العاده را مشاهده كنيد.  



حرف شخص خسته :


انديشه كنيد و به خاطر بسپاريد كه مسلما روياهاي ما با حمايت ديگران تحقق مي‌يابندس

بايد مي رفتم ...

$
0
0

ميخواستم بزرگ بشم


درس بخونم مهندس بشم


خاکمو آباد کنم


زن بگيرم


دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک ,تو راه مدرسه باهم حرف بزنيم


خيلي کارا دوست داشتم انجام بدم ...


خوب نشد



بايد ميرفتم از مادرم , پدرم ,خاکم , ناموسم ,دخترم ,دفاع کنم


رفتم که


دروغ نباشه


احترام کم نشه


همديگرو درک کنيم


ريا از بين بره


ديگه توهين نباشه


محتاج کسينباشيم


پ.ر.ي.و.د شاهين نجفي &محسن نامجو !

$
0
0

فقط کافيه چندتا کلمه يزير شکمي با طعم


انتقادي-30-آسيو البته بيربطوپشت هم سر هم کني،


همين کلمه هاي بي ربط به هم کار خودشونو ميکنن،


اصلانم


لازم نيست معنيداشته باشن،


شنونده هاتخودشون وانمود ميکنن خيلي خيلي ...


پر مفهومنو ميفهمنش    ...!


بهشون تازه يهحس روشنفکريه گوندمميده    !


هرکيم خواست بگهچقدر مصخره وو بي معني،سريع بهش


ميگن اوموله قرون وسطايي    ...!


تازه اينطوري بهترم هست،


برات اسم اينکارو ميزارن ""تابو شکني    ""...!!!


يه اسم مصخرمبزار براش اينجوري خيلي


بيشتر جلب توجه ميکنه،


مثل "پريود    "...!!!


البته بهتره اين کلمم رو يه ريتم هي توش تکرار کني،


اينجوري خيلي سريعتر ورد زبوناوو استتوسا ميشه    ...!


 


اگه اين روشنفکريه يا تابو شکني...واقعا ديگه روشنيه نور فکرش داره چشه منو کور ميکنه    ...!!!


 


نويسنده : HaDi



 



حرف شخص خسته :


جدا اين محسن نامجو و شاهين نجفي چي پيش خودشون فکر مي کنن


که به خودشون اجازه مي دن ، هر چيزي رو مضمون شعراي مزخرفشون


کنن و بعدم با افتخار سرشونو بالا بگيرن که ما داريم هنر آزادانه توليد


مي کنيم !!! پست تر از اين افراد و شعر هاشون ، خودشونن ! :|


پس كامنتاتون كو !!؟‏

$
0
0

بازديد کننده هاي عزيز ! با عرض سلام !!خدانگهدار


مي خواستم بعد يه مدت يه تشکر درست حسابي ، از "ارواحي"که در اين وب رفت و آمد دارن به عمل بيارم !! نكته بين خوابم گرفت


واقعا متشکرم از اينکه وبمو اينقد قابل مي دونين که مطالبشو بخونين !!  مؤدب


ولي خدايي ، خودتونو بزاريد جاي من ! خسته كننده


شاخ در نميارين وقتي آخره هر رو مياي مي بينيبازديدت بالاي 40تاس !! ولي يدونه نظر هم ندارييييي !!!؟ يعني چي؟يعني چي؟واااااي


نه خداييييي اين انصافه !!!؟ چرا دل منو مي شکونين آخه !!؟! دلم شكست گريه‌آور


لطفا ديگه جزء دسته "ارواح "نباشين و به گروهه "بازديد کنندگان کامنت گذار"بپيونديد !!! دوست داشتن


 


با تشکر فراوان ! مؤدب


شخص خسته


شيوانا

مهر ماهي ام من

$
0
0

نه بهــار ، با هيچ ارديبهشتي


نه تابسـتان ، با هيچ شهريوري


و نه زمسـتان  ، با هيچ اسفندي ...


اندازه پاييز


به مذاق خيابانها خوش نيامد .


پاييز ، "مهــــــــــري "داشت که بر دل هر خيابان مي نشست


شيوانا

بيرون و درون

$
0
0

مهم نيست که از بيرون چه طور به نظر ميام
کسايي که درونمرو مي بينند برام کافيند
براي اونهايي که از روي ظاهرمقضاوت مي کنند حرفي ندارم
همون بهتر که ...
همون بيرون بمونند براشون کافيه!


Sh!vAnA


مهر

$
0
0

ديگران نميبخشند و فراموش ميکنند
اما
مـــــــــــــــــ♥ــــــــــــــــــــــرماهي, ميبخشد و فراموش نميکند♥ ♥ ♥

بي تو

$
0
0

زندگي يک چمدان است که مي آوريش


بارو بنديل سبک مي کني و مي بَريش


خودکشي مرگ قشنگيست که بدان دل بستم


دست کم هر 2 ، 3 شب سير به فکرش هستم


گاه و بي گاه پر از پنجره هاي خطرم


به سرم مي زند اين مرتبه حتماً بپرم


چمدان دست تو و ترس به چشمان من است


اين غم انگيزترين حالت غمگين شدن است




بي تو من با بدن لخت خيابان چه کنم؟


با غم انگيزترين حالت تهران چه کنم؟


بي تو پتياره پاييز مرا مي شکند


اين شب وسوسه انگيز مرا مي شکند




بي تو من با بدن لخت خيابان چه کنم؟


با غم انگيزترين حالت تهران چه کنم؟


بي تو پتياره پاييز مرا مي شکند


اين شب وسوسه انگيز مرا مي شکند


قبل رفتن 2 ، 3 خط فحش بده داد بکش


هي تکانم بده نفرين کن و فرياد بکش


قبل رفتن بگذار از ته دل آه شوم


توري از ريشه بکش بر رگ کوتاه شوم


مثل سيگار خطرناکترين دودم باش


شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش




هر پسر بچه که راهش به خيابان تو خورد


يک شبه مرد شد و يکه به ميدان زد و مرد




من تو را ديدم و آرام به خاک افتادم


و از آن روز که در بند توام آزادم


چاي داغي که دلم بود به دستت دادم


آنقدر سرد شدم از دهنت افتادم


مي پرم دلهره کافيست خدايا تو ببخش


خودکشي دست خودم نيست خدايا تو ببخش


بي تو من با بدن لخت خيابان چه کنم؟


با غم انگيزترين حالت تهران چه کنم؟


بي تو پتياره پاييز مرا مي شکند


اين شب وسوسه انگيز مرا مي شکند...


 


دانلود آهنگ بي تو از امير عظيمي




نيست ! نمي بيند حجم بغضم را

$
0
0
دلم هوس يک دوست قديمي کرده
يک رفيقِ شش دانگ


يک آرامِ دل ،
کسي که امتحانش را در رفاقت پس داده
و ديگر محک زدن و زير و رو کردني در کار نباشد
رفيقي که
من نگويم و او بشنود...
بخندم و حجــم بغضم را در خنده ام ببيند...


"""نيســت... """

دلم گرفته ايـن روزها .... :(

""دلم هوس يک دوست قديمي کرده ، يک رفيقِ شش دانگ ""

فوکارو

$
0
0

مرد فقيرى بود که همسرش کره مى‌ساخت و او آن را به يکى از بقالى‌هاي شهر مى‌فروخت و در مقابل مايحتاج خانه را مى‌خريد. آن زن کره‌ها را به صورت دايره‌هاي يک کيلويى مى‌ساخت. روزى مرد بقال به اندازه کره‌ها شک کرد و تصميم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود. او از مرد فقير عصبانى شد و روز بعد به مرد فقير گفت: ديگر از تو کره نمى‌خرم. تو کره را به عنوان يک کيلو به من مى‌فروختى، در حالى که وزن آن 900 گرم است. مرد فقير ناراحت شد و سرش را پايين انداخت و گفت: ما ترازويي نداريم؛ يک کيلو شکر از شما خريديم و آن يک کيلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى‌داديم .


يقين داشته باش که: به اندازه خودت براي تو اندازه مى‌گيريم.


به نقل از فوکارو

آغاز

$
0
0

من با نخستين نگاهِ تو آغازشدم...


احمد شاملو


 

Viewing all 51 articles
Browse latest View live