چشمانم را که مي بندم
رويا مي شوي
شيرين!
چشم باز مي کنم
شعر مي شوي
تلخ!
تو ناب ترين واژه اي هستي که من
هميشه در حسرت طعم ات
دلم ""شور ""مي زند ...
عشق ناب
گرافيست
يک طراح گرافيک هم ميتونه:
عکاس باشه
تصويرساز باشه
طراح باشه
نقاش باشه
مسلط به نرم افزارهاي گرافيک باشه
کارهاي هنري دستي انجام بده
و . . .
اما هر کدام از اينايي که نام بردم به تنهايي نمي تونند يک طراح گرافيک باشند !
خودمو کشتم يه جا به يه نفر اين توضيحاتو بدم !!!
تعريف تقريبا کاملي از گرافيست ! ممنون از توجه شما ...
اسلام و مُسلِِم
طلبه : آخه استاد ما ، شِيخ ما ، مُراد ما ، معلم اخلاق ما .... آخر عاقبتش مي شه ، آخر عاقبته برسيس هاي عابد ، رسوايي به بار مياره ؟ من ديگه نمي تونم اين درسو بخونم .... من دين و ايمونمو از شما گرفتم ... الان دنيا داره رو سرم خراب مي شه .......
روحاني : اشکال شما در همين است که دين ايمانتونو از من گرفتيد ، دين و ايمان رو عزيزم ، بايد از "سرچشمه"گرفت ! نه از "بنده"خدا ... اگر هم من اشتباهي دارم ، به پاي مکتبمنگذاريد !
اسلام به ذات خود ندارد عيبي ...... هر عيب که هست ، از مسلماني ماست !!
ژوژمان
بدون شرح
دايه مهربان تر از مادر
آمريکا دوباره دارد بر طبل جنگ مي کوبد . قرباني بعدي انگار سوريه است .
حقيقت اينست که دولت هاي آمريکا توسط دو کارتل عظيم اقتصادي پشتيباني مالي مي شوند و ناچارند سياستهايشان را با فرامين آنها تنظيم کنند . کمپاني هاي اسلحه سازي و ديگري کمپاني هاي نفتي . اگر جنگ و درگيري و ترس و نفرت بين کشورها نباشد محصولات کمپاني هاي تسليحاتي روي دستشان مي ماند و اگر آرامش و امنيت و صلح برقرار نباشد کمپاني هاي نفتي قادر به فعاليت نخواهند بود .
سياست دولت هاي جمهوري خواه و دموکرات امريکا هم معمولا بر همين اساس شکل مي گيرد .
آمريکا هرچقدر هم ظاهر الصلاح باشد و خودش را انسان دوست و مدافع حقوق بشر نشان بدهد عملکرد لااقل ده ساله گذشته اش براي هر طفل خردسالي هم واضح و مبرهن است که اين وعده ها چقدر توخالي و بي پايه اند .
بايد قبول کنيم دنيا در حال حاضر يک قلدر گردن کلفت دارد به اسم ايالات متحده
قلدري که شايد خيلي ها آرزوي گرفتن عکس يادگاري با او را دارند
قلدري که در برابر او دو راه بيشتر نداري . يا بايد به او باج بدهي يا اينکه از او کتک بخوري
قلدري که از قضا با قاضي و کلانتر و تک تک همسايه هاي ما هم دستش توي يک کاسه است .
قلدري که گاهي در شمايل رابين هود خودنمايي مي کند و خيلي ها هم برايش هورا مي کشند .
آمريکا به بهانه مقابله با تروريست به افغانستان حمله کرد . اصلاحات انجام شده طي سالهاي اخير در اين کشور را نمي شود منکر شد اما آيا القاعده و طالبان از بين رفتند ؟
هنوز بعد از ده سال روزي نيست که خون مردم بيگناه اين کشور ريخته نشود .
آمريکا به بهانه مبارزه با سلاح هاي اتمي و ديکتاتوري صدام به عراق حمله کرد . صدام اعدام شد و هيچ سلاح اتمي پيدا نکردند . هر روز ده ها نفر در عراق کشته و زخمي مي شوند . ديکتاتور رفت اما گرسنگي و تروريست و فقر جايش را گرفت .
تمام زيرساخت هاي عمراني و اقتصادي در اثر جنگ متلاشي شدند و حالا دوباره با پول مردم و از جيب مردم توسط شرکت هاي آمريکايي و غربي بازسازي مي شوند .
موشک هاي آمريکايي ? ساختمان ها و جاده ها و پل ها را منهدم کرد و حالا شرکت هاي آمريکايي دارند دوباره مي سازندشان .
حالا انگار نوبت سوريه است . مردم قرار است از چاله بيرون بيايند و در چاه بيفتند . طي دو سال جنگ احمقانه داخلي هزاران نفر کشته شدند و کشور با خاک يکسان شد و حالا آمريکايي هاي عزيز قرار است تشريف بياورند و خاک همين خرابه را به توبره بکشند . اين وسط مردم هستند که قرباني مي شوند . مردمي که قلدرهاي دنيا به بهانه دفاع از حقوق آنها موشک بر سرشان خواهند ريخت .
نمي دانم فيلم the kid چاپلين را ديده ايد يا نه ؟
داستان امروز دنيا درست مثل همان کودک شيطان فيلم است که با سنگ شيشه مغازه ها را مي شکند و بعد شيشه بر مي آيد و شيشه هاي نو مي اندازد و پول مي گيرد و همه هم او را دوست دارند ولي هيچکس نمي داند آن بچه شيطان که شيشه را شکست با شيشه بر مهربان دستش توي يک کاسه است .
حکايت دنياي امروز درست مثل مدرسه ايست که ناظم و مديرش ببو گلابي و ترسو هستند و مبصر کلاس انقدر زورش زياد است که خودش دانش آموزان را تنبيه مي کند . شايد اين دانش آموز واقعا شايسته تنبيه باشد اما تنبيه کردن او وظيفه مبصر گردن کلفت کلاس نيست . مدير و ناظم ببو گلابي بايد به خودشان بيايند که نمي آيند چرا که از مبصر گردن کلفت پول توجيبي مي گيرند و چشمشان را مي بندند و تلاش مي کنند براي بوفه مدرسه آب معدني و ساندويچ بخرند و تمام هم و غمشان اينست که کسي حياط مدرسه را کثيف نکند .
خدا کند روزي بيايد که هيچ جنگي در هيچ جاي دنيا نباشد به هيچ بهانه اي ....
به نقل از وبلاگ جوگيريات
آخرين شمع رستاک حلاج
تو دستهامه
شمعها رو روشن کن
اين آخرين شامه
شمعها رو روشن کن
نبضت
اين آخرين شامه
با تو سر يک ميز
اين آخرين مهره از آخرين پائيز
اين آخرين لبخند
اين آخرين بوسه
بعد از?تو?اين شبها
تکرار کابوسه
شمعها را روشن کن، شب دلهره داره
بايد برم اما، عطرت نميذاره
فرداي من بي تو، تلخ و غم انگيزه
شمع رو تماشا کن، چه اشک ميريزه
اين آخرين لبخند
اين آخرين بوسه
بعد از?تو ?اين شبها
آخرين شمع - رستاک حلاج
غني سازي يا سيب زميني ؟!
امروز در صفحه فيس بوک دکتر #ظريفيک کامنت ديدم که در اون نوشته شده بود ما غني سازي نميخوايم ، قيمت سيب زميني 2000 تومن رو يه کاريش بکن آقاي وزير !
بذاريد براي اين دوست عزيز يه خاطره تعريف کنيم
بيست و خورده اي سال پيش يک کشوري عليه ايران وارد جنگ شد و شرايط خيلي سخت بود ! سخت تر از تحريم ...
سيب زميني تقريبا ناياب بود و حتي براي يه صابون ساده بايد کوپن ميگرفتيد و ساعت ها ميرفتيد تو صف !
اما مردم ايران تو اون وضعيت سخت و دشوار نگفتند ما خوزستان رو نميخوايم و قيمت سيب زميني رو يه کاريش بکنيد !
دوست عزيزي که اون کامنت رو گذاشتي اگه اون زمان هم مردم ايران مثل شما فکر ميکردند شايد الان تو بايد به زبان عربي و درباره انفجارهاي بغداد کامنت ميذاشتي ...
بصيرت
بصريت يعني اينکه بدانيم ، "شمري"که سر از تن امام حسين (ع) بريد ،
همان جانباز جنگ صفين است که تا مرز شهادت پيش مي رفت ........
( از فرمايشات حضرت آيت الله خامنه اي )
پاييز
چه بوي خوبي ميدهي پاييز! رايحهي آشنايت بازهم در پيچ و خمهاي هزارتوي ذهن غوغايي آفريده است. هنوز آباننشده و باراننيامده، کوچههاي خيس خاطرات را بر بوم پولاندود زندگي نقاشي کردهاي. هنوز هارموني آسمان طوسي و آسفالت خاکستري و ديوارهاي چرک گرفتهي شهر را نساختهاي اما پيشاپيش بالهاي پرواز انديشه را سرودهاي. آنقدر تحريکآميزي که هوس ميکنم شبي از شبهاي بيهمتايت با قطرات بارانت شروط نمناک ببندم. راستي تو ميداني صورتکها چگونه بر آهها غالب ميشوند؟ مردي را ديدم که چوبدستي تلخي در دست گرفته بود و گوسفندان را از خيالش ميراند تا خوابش نبرد. بيا ميهمان تقلاي بيداريش باش پاييز که گوسفندان سخت خوابآورند. تو بيا «شاعري» را در قالب آيهاي قرآني در پيالهاش بريز و از زبان آن چوپان فقيد برايش بازگو کن که شاعران ديوانهاند. بيا پاييز بيا که شير اين گوسفندان سخت ديوانگان را ميآزارد.
مردي را ميشناسم که نجواي خندهي چروکخوردهاي اطراف چشمهايش زندگي ميکند. سالها است که آن صدا مرا نهيب ميزند که هان؟ چه در چنته داري؟ بيا روزي با هم آن کوچه باغ قديمي شيب دار را بالا برويم، در چوبي تماما دستساز را آهسته باز کنيم، تو بوي يرگهاي باران خوردهي زرد و ارغواني را مقدمه کن، من بينظمي هيزمهاي در حال سوختن را بهانه ميکنم، تو سرماي آبان را اضافه کن، من خستگي راه را اشاره ميکنم، بيا پاييز، بيا به ديدار پيرمردمان برويم، بيا برويم قوري قديمياش را از کنار آتش رها شدهاش برداريم، صدايش بزنيم تا طبق معمول شادمانياش را از حضورمان تنها با يکي دوجملهي زباني ابراز کند و با کمي تاخير نزديک ما بيايد، احوالپرسي کند، کنارمان بنشيند و چاي تازه برايش بريزيم.
کودکي را ميشناختم که فارغ از طعنههاي بزدلانه و پنهاني آدمها، کاخ باشکوه سپيديهاي از آسياب برگشتهي مومنين را تنها با چرايي بيپروا فرو ميريخت. پاييز که ميشد از پشت پنجره گنجشک ظاهرا آرام و پف کردهي نشسته روي سيم برق را تشويق ميکرد که لااقل آنقدر زيبا و خوشآواز نيست که در قفسي حبسش کنند. پاييز که ميشد چيزي از جنس تو بر تحسينهاي ناتمام مردماني که کارنامههاي کاغذي را تحسين ميکردند چيره ميشد و او از خود ميپرسيد: «چرا کسي دغدغههاي پاييزي را نميستايد؟» پس تو اگر او را ديدي، سلام گرم من را نثارش کن!
اي پاييز، حتي لحظهاي از اين سالها را از ياد نبردهام. تمام ثانيههاي اين سالها را که تو بر زخمهاي خورهمانند زندگي مينشستي و آسمان شهر را به همراه صداي قرباني شدن اشکهايت زير چرخ ماشينها چراغاني ميکردي، ميتوانم در اين ورقهاي صفر و يکي برايت بازگو کنم. لحظهاي از همنشيني گردسوزت را از ياد نبردهام. با اين همه تو هنوز ستودني هستي، هنوز بوي آمدنت، بوي پوست سوختهي گردو لابهلاي برگهايي که باغبانان ميسوزانند، بوي سرماي لطيفي که يحتمل نوعي اثرگذاري بر سيلان هوا است، ستودني است.
بيا پاييز ( انديشه )
شام غريبان حسين است امشب ...
آن روزها
هر وقت پرده خوان
از نقل شاهنامه و سهراب مي گفت
به کربلا که مي رسيد
نقل علي اکبر مي خواند و مي گريست
حتي گاهي قوّال با شمشير
مي زد به پهلوي خود
حالا به جاي قاسم و عباس
دارند روضة سهراب مي خوانند
به جاي رقيه
دارند روضة ندا را فرياد مي کنند...
اين نقل
نقل پرده دران است
بزن به طبل لجاجت طبّال
که مير بي بي سي
امشب به کربلا وارد مي شود
از در پشتي
بزن به طبل لجاجت طبّال
که شيخنا مي رسد به کربلاي مجازي
از راه اينترنت
از راه اعتمادالسلطنه
عمّه ببين به کربلا
اين همه موبايل هاي دوربين دار آمده
عمه ببين که علم ها خوني است
و ميکروفون ها خوني
و صداها خوني
شايد به اشتباه
دو حسين آمده اند اينجا
جوانان بني هاشم بياييد
راه اين پيران فتنه را سد کنيد
مسلم اين اتفاق ها را ديد و گريست
من مسلمم
و راه برگشت دارم
من مسلمم
اين نامه را از خانه هاني مي نويسم
مرام من کشتن نيست
ما سهراب کش نيستيم
"مستي بيايد قي کند
مستي جهان را طي کند"1
***
امشب دوباره مست حسينم
رباب ايراني را برمي دارم و مي گريم
و مي زنم به سيم آخر
با گريه بر علي اکبر
که بي تابم مانند او
و گريه مي کنم سپيد سپيد
به غربت کسي که شما نشناختيدش
و سرم مي سوزد از اين همه بدرقصي ها
چون بيمار کربلا
هنوز تاول بسيجي ها دارد مي ترکد
و شما اصحاب نمک و کورچشمي
چقدر زود حرمله شديد
در دو کربلا
دو دسته عزادار مي بينم
که هر کدام
ديگري را
يزيد مي داند
از ميکروفون ها خون فوّاره مي زند
امشب شهادت نامه اي امضا نمي شود
تنها خبرگزاري ها گفتند:
امشب بناست اتّفاق بدي بيفتد!
و افتاد
موبايل ها در تاريکي شب
ويبره مي گريند
بلوتوث بلوتوث نوحه مي خوانند
و مي ريزند
به درياي سايت آل صهيون
از کمپ موج نو
اولين نفر به ميدان رفت
شيخ متغيّر پيشاني اش را پوسيد و گريست
بناست قورمه قورمه کنند
شايد که انتخابات باطل شود
و از جناح روبرو
از اصحاب انتخابات عليه السلام!
بناست قيمه قيمه کنند
در کربلا دو حسين آمده است
اصحاب قورمه اند و قيمه!
اصحاب شيشه و بشکن بشکنه امشب
اصحاب قمه و قليان
و بي شمار يزيد
از اين همه يزيد
يکي منم
يکي هر آن که غير شما باشد
دعوا سر حسين اصلي ست
اگر حسين من تويي سرت کو؟
حسين من سر نداشت
حسين من پشت سرش سايت هاي سبز نداشت
اينجا حسين هاي زيادي مي بينم
حسين من حسين ناز بود
حسين جاز نبود
حسين من
حسين بالاترين نبود
حسين من
حسين سارکوزي نبود
به کربلا رسيده اند جماعت
و دعوا سر حسين اصلي ست
و تشنگان دارند آب مي شوند و
خليفه ها دارند آب مي فروشند و
سايت ها دارند ماهي شان را مي گيرند
از مزرعه خدا
در ظهر کربلا
و شيعيان حسين(ع)
اين بار
به جان حسين افتاده اند
اگر حسين من تويي رأيم کو؟
که ما رأيت الا رأيي...
اين را کسي مي گويد
که فکر مي کند ابوالفضل
برادر عبّاس است
و فکر مي کند که راي او بالاترين است
و فکر مي کند که مردم ده
گوساله اند
کسي که جاي زنجير زدن
زنجير انداخته است اين همه سال
و تازه از فرنگ رسيده است
آقاي ليوايز و توييتر و باراک
آقاي آدامس خروس و مک دونالد
تو ايراني نيستي
يکي از شعبه هاي تيري هستي که خورد
به گلوي اصغر شش ماهه
دختراني که گوشواره تان را به رخ مي کشيد
مردان انگشتر مطلّا...
ديگر اينجا سايت اللهي شديد
"بيش از اين بابا دلم را خون نکن"2
نگاه کن چه مير و مرگي راه انداخته اند
مهلا مهلا...
***
بعد از آن همه جنگ
به کربلا رسيده ايم
عمه ببين به کربلا اين همه لشکر آمده
با موبايل هاي چند جيبي
به عخش اختشاش
با همان آش و
همان کاسه
رييس سايت چلپاسه
دعوت به شام کريسمس مي شود
در کاخ سفيد
مبارک است اسرائيل
مبارک است جاسوسي گراز يک چشم...
مبارک است گره خوردن عاشورا و يلدا با کريسمس
مبارک است
"زيرکي ظنّ است و حيراني خبر"3
اصحاب او حيران الله بودند
و شما زيرکان دنياييد
امّا هميشه مختاري هست
مختار اين بار زودتر
به انتقام خون حسين آمد
در کاروان ما
مختارها کم نيستند
مختارهاي مختار و بي اختيار
اما در کربلاي ما
هميشه اتفاق ها
از جنس "ما رايت الا جميلا"ست
از جنس ما رميت ...
***
در محاصره اين همه موبايل
که زنگ مي زنند کنار فرات
در محاصره اين همه فتوشاپ و گوگل
که رفته اند تا گودال قتلگاه
و پيش از اين بازي ها
مي خواستند سر حسين مرا
بر نيزه ها ببرند
از جانب فرات و از در مخفي
همين سپاه اشقيا
شما نبوديد
داشتيد عليه هم شعار مي داديد
در دانشگاه
روزي که دانشگاه
دانشکاه شد
حالا رسيده ايم به کربلا
و خيمه ها را قاطي مي بينم
پرچم ها را خوني
و خبرگزاري ها
خيمه هايشان را علم کرده اند بر تل زينبيه
اينان که رنگ خيمه شان سبز است
اصحاب آشنايي زدايي و تأويل اند
"باز اين چه شورش است که در خلق عالم است"4
مواظب باش
وگرنه حرمله خواهي شد
ساعتي بنشين که باران بگذرد
حالا
چندي ست سپاه اشقيا سبزند
سپاه اتقيا قرمز
چندي ست شنود گذاشته اند
در حلق پاره پارة اصغر
مصاحبه سي ان ان
با نائب حسين عصر!
مصاحبه بي بي سي
با بي بي الفلان
زن پريزيدنت ثمّ الثاني!
تقدير کاخ سفيد از زحمتکشان بازي عاشورا
و اين سريال ادامه دارد
و گرية من
از پي کاروان اسيراني
که بي صدا مي گريند
من فکر مي کنم
که کربلا
بايد جاي ديگري باشد
و اين حسين ها
نالوطيان همين شمرانند!
***
شما فروختيد شام غريبان را به شب يلدا
سر حسين را به هندوانه اي
تمام هندوانه هاتان توزرد بود امسال
که سرخ
سر حسين شهيد بود
شما اصحاب تخمه ايد
و سيب سرخ
سر بريدة مولا بود
انار دانه دانه
اشک زينب کبري بود
برويد سوار شتر شب شويد و
فيلترتان را برداريد و برويد...
**
شام غريبان حسين امشب است...
ما آب و آتش را با هم جمع مي کنيم
دارند سيب سرخ سر حسين علي را مي آورند
شما با محراب و منبر بازي کرديد
چنگ بزن به شب يلدا
يا شيخنا المتغيير
که رستگار شوي
شام غريبان روضه غيب هويت است
بسيجي آمده است کشته شود
سهراب را پدران فتنه کشتند
نه بسيجي ها
سهراب به دست سياوش کشته نشد
سهراب را مثل همان سهراب
پدران فتنه گر کشتند
شما که مي خواستيد
يک شبه هفت خوان را طي کنيد، کشتيد
**
نشسته ام در کنار خرابه
با گريه بر حسين دلم باز مي شود
و نوحه مي خوانم در دستگاه شور و ماهور
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم
مي گريم و شادم چون مولانا
و متّصلم چون او
به غم حسين
شما دنبال ديسکوتان باشيد
المخملباف يکفي بالپاپيون
شما دنبال دين پاپتان باشيد
دنبال جاز پاپ
سواران شتر شب مشروطه
برادران سيد حسن تقي زاده
که دينداران اندک شده اند
قل الديانون
بسي رنج برديم در اين سي سال انقلاب
عجب زنده کردند اين دو
انگليس را
در اين سه چار ماه
شترانشان حامله اند
بناست خوک بزايند
خوکهاي بريطانياي دسته دار
مرحبا به شيخنا المتغيِر
مرحبا به مير
برگريزان پاييز است و
و سرريزان خون حسين
حسين من در مهر وارد شد
اما شما نامهربان بوديد
شما به من سنگ زديد
شما به کربلا سنگ زديد
در سايت بالاترين چلپاسه
که کربلا ايراني نيست
که محمّد(ص) ايراني نيست
که خدا و پيغمبر ما بابک است و کورش و کمبوجيه
با اين حساب
عمامه سياه سيّد يزدي،
پر!
با اين حساب
عباي شيخناالمتغير،
پر!
"اي خون اصيلت ز شتکها به غديران
افشانده شرفها به بلنداي اميران
از کرببلا آمده جاري شده وانگاه
آميخته با خون سياووش در ايران..."5
سوگ سياووشان است
من از جناح راست نيستم
و از جناح چپ هم
من از جناح ذوالجناحم
امام گفت :
چراغ را خاموش کنيد
شتر شب را سوار شديد
اينها شترهايشان معجزه کرد
و با شترهاشان به استوديوي شب بي بي سي وارد شدند
اگر دين نداريد آزاده باشيد
که روز واقعه است
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنيد
در روز واقعه تابوت خلق را
به رنگ سبز کردند
زردها بي خود قرمز نشدند
سبزها بي خود قرمز نشدند
**
نشسته ام در خيمه امام و کوثري مي خواند
آه از آن لحظه اي که با تن چاک چاک...
نشسته ام در خيمه غريبي اين دل
و بچه ها دم گرفته اند:
سر حسين مظلوم از تن جداست امشب
سر حسين مرا بر اس ام اس مي برند
و روضه خوان مي خواند:
شام غريبان حسين امشب است...
عصر عاشوراي سال 1388
1- از مولاناست
2- از عمان ساماني است
3- از مولاناست
4- از محتشم کاشاني است.
5- از حسين منزوي است.
به نقل از پيچ